قـدر و منزلت پــدر
یادمه وقتی بابام
خونه رو سفید کرد، مادرم هیچوقت نمی ذاشت که ما روی دیوار چیزی بکشیم؛
یه روز به مادرم گفتم؛
مگه ارزش این گچ و سفیدی، از ما بیشتره،
اون گفت؛ نه مادر جان ارزش گچ و دیوار بیشتر از شما نیست اما ارزش زحمت و رنج پدرت خیلی بیشتر از این گچ و شماست؛
وقتی پدرت چندسال کار کرده زحمت کشیده و ما تونستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خونه رو سفید کنیم،
حالا چرا؟
ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگه زحمت بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه؛
این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و موند؛
حرفی که باعث میشد!
ما شیشه ها رو نشکنیم “
تلویزیون رو الکی خراب نکنیم “یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم”
“تا هیچوقت دلیل
رنج و زحمت بیشتر
واسه بابامون نباشیم”
نمیدونم؛ چی برسر روزگار ما اومده، که دیگه کمتر کسی پیدا میشه که به پیر شدن پدر خونه هم فکر کنه؛
اینروزا بچه؛ ال سی دی ده میلیونی میشکنه، میگن بابا، چکارش داری
حالا بچه بوده شکسته؛
گوشی موبایل
هفت، هشن میلیونی رو
میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگن؛ هیچیش نگو بچه تو روحیه ش
تاثیر بد میزاره؛
اما کمتر کسی میگه؛
این پدر خونه باید!
چند روز چند ماه چند سال دیگه، کار کنه تا بتونه جبران خسارت کنه؛
ایکاش کمی بفکر
چین و چروکهای
پیشونی آدمی بودیم
که داره واسه ما پیر میشه، جوانیش، عمرش، خوشیهاش، همه رو گذاشته واسه ما، تا که با بودن ما
پیری رو از یاد ببره،
اما گاهی وقتا
ندونسته و دونسته
تنها دلیل رنج بیشترش میشیم، و یادمون میره
که اونم یه حد توان داره، تا ی جایی بدنش
کارایی کار کردن داره؛
امیدوارم، هرکی هر جای ایران که داره این متن رو میخونه، کمی بفکر
پدر یا مادری باشه، که نون بیار خونه هست؛
گاهی؛ همسری خوب
برای پدر بودن،
بهتر از مادری کردن
برای فرزندیست،
که پیری پدر را نمیبیند